مکان: شهرستان فرضی به اسم سابان توی استان ایلام نزدیک مرز- حدودا دویست کیلومتری مهران
زمان: ژانویه بیست بیست- بهمن نودو هشت
شخصیتهای این سکانس:
گلی بوتیمار: معلم سی ساله ای که پدرش زمان شاه ارباب ستمگر روستاهای منطقه بوده اما خودش در نوعی بی خبری و معصومیت بزرگ شده و ماجراهایی توی پایتخت از سر گذرانده که حاصلش جدایی از شوهرش و مراجعه با یک دختر بجه دو ساله به سابان هست و تقاضا برای انتقال به این شهرستان کرده و الان شش ماهی هست که توی سابان زندگی می کند و از طرف کسی که همان اول کار باهاش وارد فاز دراماتیکی از عشق میشود حسابی به مجتمع ابریشم علاقمند شده( قرار هست در سکانسهای آینده فلاش بکی به آن ماجرای عشقی داشته باشیم)
سعید توکلی: دایی گلی جوان چهل ساله ای که بین جویای نام بودن
درباره این سایت